سجاد مرادى كلارده
تغییر و تداوم معادله نفت– امنیت در مناسبات واشنگتن– ریاض

دیدگاه نزدیک به کاخ سفید معتقد به حفظ ساختار فعلی عربستان به دلیل قراردادهای مهم تسلیحاتی این کشور و نقش منطقهای ریاض در مهار ایران است. در مقابل این دیدگاه، دیدگاه مجلس سنا قرار دارد که در عین اعتقاد به اهمیت راهبردی ریاض برای واشنگتن، قائل به اعمال تغییراتی در ساختار قدرت و به ویژه شخص ولیعهد در عربستان است. حال سؤال اصلی این است که چالش کنونی در روابط عربستان و امریکا، شکل راهبردی دارد یا صرفاً تاکتیکی است؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت: رویکرد امریکا در قبال عربستان در قالب چرخهای از تداوم و تغییر قابل بررسی است. بر این اساس، یک وجه روابط ریاض- واشنگتن، تداومی است که در سیاست خارجی امریکا مشاهده میشود و این تداوم در واقع مبتنی بر ناتوانی سعودیها در تأمین امنیت خود به صورت مستقل و در نتیجه، ضرورت اتکا به امریکا در برآورده ساختن حفظ موجودیت خود است. البته در طرف مقابل، نیاز به نفت به عنوان منبع انرژی و موتور حرکت اقتصاد و صنعت قدرتهای غربی در پیوند امریکا به عربستان دارای اهمیت است. بر این اساس، ترکیب عوامل چندگانهای همچون احساس ناامنی سعودیها در محیط ناامن بینالملل، نیاز آنها به تأمین امنیت از جانب امریکا و نیاز غرب به ذخایر غنی نفت این کشور باعث شکلگیری معادله نفت در برابر امنیت شده است. از آنجا که این معادله با وجود تحول در ساختار نظام بینالملل پس از جنگ سرد، همچنان ادامه دارد، بنابراین آن را میتوان صورت تداومی سیاست خارجی امریکا در قبال عربستان دانست.
موضوع دیگری که تداوم رویکرد حمایتی امریکا از عربستان را در پی دارد، نقش عربستان در مهار ایران است به گونهای که مقامات کاخ سفید از جمله ترامپ رئیسجمهور این کشور در اولین واکنش به دخالت عربستان در قتل خاشقجی اظهار داشتند برای مقابله با ایران به عربستان نیاز دارند. به علاوه، باید به قراردادهای تسلیحاتی عربستان با امریکا اشاره کرد که در دوره ترامپ بیشتر شده است. یکی از ابعاد مهم سیاست ایرانهراسی امریکا، لزوم فروش سلاح به سران عرب از جمله عربستان سعودی است. به علاوه سران کاخ سفید به این مسئله معترف هستند که وجود قراردادهای تسلیحاتی با ریاض، برای اشتغال هزاران امریکایی لازم است.
یکی دیگر از مهمترین نشانههای تداوم در رویکرد امریکا به عربستان نادیده گرفتن حمایتهای عربستان از تروریسم در سطوح بینالمللی در دولتهای اوباما و ترامپ است. نمونه بارز این موضوع عدم اجرای قانون جاستا از سوی دولت امریکا بهرغم تصویب آن از سوی کنگره است که به خانواده قربانیان حادثه ۱۱ سپتامبر اجازه شکایت از عربستان را میدهد. عادل الجبیر وزیر امور خارجه عربستان پس از تصویب این قانون تهدید کرد در صورت اجرای این قانون، دولت عربستان تمام داراییهای خود مشتمل بر بیش از ۸۰۰ میلیارد دلار را از امریکا خارج خواهد ساخت. تداوم سیاست خارجی امریکا در قبال عربستان را میتوان ناشی از محافظهکاری سنتی دانست که امریکا در برخورد با منافع راهبردی اتخاذ میکند.
علاوه بر تداوم، در طرف دیگر سیاست خارجی امریکا در قبال عربستان از تغییر نیز برخوردار است. در اینجا باید در نظر داشت که روند تغییر در معادله همکاری عربستان و امریکا از ۱۱ سپتامبر به بعد آغاز شده است. مطرح شدن ارتباط بین وجود رژیمهای اقتدارگرا و گسترش تروریسم در محافل داخلی امریکا، منجر به ایجاد فشار بر عربستان برای گذار به آن چیزی شده که امریکاییها دموکراسی میخوانند. فشارهای امریکا پس از سقوط صدام و انجام انتخابات آزاد در عراق شدت بیشتری گرفت که نتیجه آن را میتوان انجام انتخابات شهرداریها در سال ۲۰۰۶ به صورت محدود در عربستان عنوان کرد که واکنشی مقطعی برای برآورده ساختن نظرات امریکا ارزیابی میشود.
در عین حال تغییر در رویکرد امریکا نسبت به عربستان با شکلگیری تحولات مربوط به تشکیل جنبشهای اجتماعی در خاورمیانه و شمال آفریقا عینیت بیشتری یافت. هر چند عربستان به ویژه در بحران سوریه تلاش فراوانی برای حضور مستقیم امریکا کرد، اما واشنگتن مبنای عمل خود را دکترین نیابتی، تسلیح عربستان به انواع سلاحها و اولویت هزینه- فایده در سیاست خارجی این کشور قرار داد. با این وجود، رویکرد توأم با تغییر امریکا در قبال ریاض به دنبال قرار گرفتن سیاست نگاه به شرق امریکا در کانون سیاست خارجی امریکا، پررنگتر شده است. عربستان که در طول این سالها بیم داشت که رویکرد نگاه به شرق امریکا رنگ واقعیت به خود بگیرد و واشنگتن را به سمت ایجاد تنوع در شرکای منطقهای خود سوق دهد، اکنون با مشاهده حساسیتهای امریکا در قبال موضوع کرهشمالی و تلاش برای فائق آمدن بر هژمونی چین در این منطقه شاهد کاهش وزن خود در سیاست خارجی امریکاست. به علاوه شکستهای عربستان در تحولات منطقهای نیز در میزان و عمق روابط ریاض- واشنگتن تأثیرگذار بوده است. به عبارتی عربستان هر چند پس از جابهجایی قدرت در سال ۲۰۱۵ بدین سو، سیاست خارجی تهاجمیتری را به نمایش گذاشته و سران این کشور به ویژه ولیعهد سعی در تحکیم روابط با امریکا را داشتهاند، اما در عین حال شکستهای پی در پی این کشور در بحران سوریه و برکناری اسد، بحران عراق، تداوم نفوذ منطقهای ایران، فرسایشی شدن جنگ یمن و… موجب نگرانی بخشی از هیئت حاکمه امریکا در مورد توان عربستان به عنوان متحد راهبردی امریکا در خاورمیانه شده است.
در طرف دیگر، تحرکات چند سال گذشته ریاض برای استقلال عمل بیشتر از امریکا این نگرانیها را دامن زده است. عربستان در چند سال اخیر در شرایط عدم وجود طرحهای مؤثر امریکایی در خاورمیانه، در حال اتخاذ ترتیباتی برای ایجاد یک خاورمیانه جدید است که از سوی برخی تحلیلگران ارشد امریکایی همچون ری تکیه و گریگوری گاوس «جنگ سرد جدید خاورمیانه» نامگذاری شده است. در این روند، عربستان سعی دارد با استفاده از ثروت نفتی، خود را به نقطه کانونی اتحادها در خاورمیانه جدید مبدل سازد.
در مجموع باید گفت: رویکرد امریکا نسبت به عربستان در میان دو رویکرد تداومی و رویکرد توأم با تغییر در نوسان است. در عین حال آنچه بیش از همه در برهه کنونی به چشم میخورد، اولویت نگاه توأم با تغییر در سیاست خارجی امریکاست. این رویکرد توأم با تغییر به ویژه با روی کار آمدن ترامپ، در قالب نگاه ابزاری وی به متحدین امریکا از جمله عربستان بیش از پیش تقویت شده است. ترامپ که در اولین سفر خود به عربستان، قرارداد تسلیحاتی ۱۱۰ میلیارد دلاری با این کشور تنظیم کرد؛ به نظر میرسد این بار البته با دستاویز دخالت ولیعهد سعودی در ماجرای قتل خاشقجی نیز متمایل به تحصیل مجدد ثروت نفتی عربستان در قالب قراردادی جدید یا… باشد.